خواهر گلم خواهر گلم ، تا این لحظه: 26 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
اورانوساورانوس، تا این لحظه: 30 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
سیاره منسیاره من، تا این لحظه: 9 سال و 22 روز سن داره
للیللی، تا این لحظه: 25 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

🌠سیاره

افطاری خاص...

افطاری امروزمون با روزای دیگه فرق داره ،امروز مهمون یه جای خوبیم ... امام مهربونی ها لطفشون شامل من وخانوادم کردن ...     ...
30 خرداد 1395

بدون عنوان

امروزداشتم ساز تمرین میکردم یعنی ساعت شیش بعداز ظهر تا شیش و نیم تمرین کردم ،بعدش دیدم گلوم که حسابی خشک شده تازه سرک هم گیج میرفت...دیگه منصرف  شدم همیشه ماه رمضونا اینجوری میشم و تمرینم حسابی کم میشه ... افطاری خونه عمه بزرگم بودیم ،و فردا هم که خونه خالم دعوتیم ،اونجا خیلی خوبه اخه قراره تو باغ باشه ....  
28 خرداد 1395

بدون عنوان

امروز هم داره میگذره و من همچنان گرسنه ام نمیدونم چرا با وجود خوردن سحری این موقع از روز اینجوری میشم ...هرچند که اسمش روزست و باید این حالات رو تحمل کرد.
27 خرداد 1395

بدون عنوان

امروز افطاری خونه خودمونیم ....اما پنج شنبه خونه عمه ی بزرگم دعوتیم و جمعه هم باغ خالم... خدا کنه این ماه دیرتر بگذره و همه بیشتر استفاده ببریم ازش ....
25 خرداد 1395

امروز گذشت...

بر طبق گفته ی عمو جان ،امشب قرار بود بریم سینما ... اما یک راست رفتیم طرقبه و سر از هتل سحاب در اوردیم ،با دخنر عمه هام و دختر عموم بودیم ...شب خوبی بود بستنی خوردیم و بعد از کلی صحبت ساعت دوازده برگشتیم خونه . اما مامان و بابای گلم واسه خواهرم کیک و گل خریده بودن و مهمانان امشب عمو جان اومدن تا به قول عموم تولد بازی رو هم انجام بدیم  بعد از عکس و بریدن کیک و فوت کردن شمع  نوبت رسید به دادن کادو . کن امسال واسه خواهر گلی خودم ،ساعت سبزابی بعلاوه انگشنر و النگو خریدم .مامام عزیزم واسش یه پیراهن و یه تاپ شلوار سرهمی خرید.پدر گرامی هم که موبایل خریده بودند ..اما یه چیز خیلی تعجب بر انگیز خریدن دی وی دی های کارتون قدیمی انه...
24 خرداد 1395

بدون عنوان

واقعا خوشحالم ،تولد خواهری گلمه ...اما متاسفانه هنوز من واسش کادو نخریدم ...تا الان پدر گرامی یه گوشی اونم به رنگ و مدل دلخواه خواهری واسش خریدن  من و مامانم ایشالله فردا قراره بریم واسش کادو بخریم ... پ.ن«فردا شب بعد از افطار به سینما خواهیم رفت البته با عموم !بعد از سالیان دور به یاد گذشنه ها...
23 خرداد 1395

بدون عنوان

همونطور که اینجا نوشتم ،دیروز افطاری خونه عموم دعوت بودیم ،و امروز قراره که افطاری درست کنیم و بریم باغ خالم که تو شاندیزه ،هم یه تنوعه و هم هوای عالی اونجا رو هم تجربه میکنیم ...
21 خرداد 1395

ماه بندگی...

از ماه رمضون امسال با امروز دو روزِ که روزه میگیرم ...امیدوارم و از خدا میخوام این توفیق رو به همه بندگانش بده که بتونن تمام و کمال از این ماه استفاده کنن ... اولین افطاری امسال رو خونه عموم دعوت شدیم ...
20 خرداد 1395

هوراااا

وااااای حسابی دلتنگ بودم نمیدونم چرا هی میخوام ولی نمیشه که بیام پست جدید بذارم  اما بگم از این روزها ... دیشب مورخ ۱۹خرداد برای خواهری گلم گوشی دلخواهش خریدیم به مناسبت تولدش... ممنونم که اومدی به این دنیا و دنیا رو برامون به خصوص برای من زیباتر کردی  گل من سه روز دیگه تولدته ،خیلی خوشحالم و دارم لحظه شماری میکنم برای اون روز ... این کادو پدر گرامی بود اما من و مامانم هنوز برات چیزی نخریدیم ... به گفته خودش قراره واسش کتاب و سی دی و سالیوان رو بخرم ...  
20 خرداد 1395

ساز عزیزم

طبق رسم هر ترم ،این ترم هم سازشناسی داریم ،اونم فردا یعنی همین امروز . همین الان لباسام اتوکردم وتقریبا اماده ام ،البته هنوز حمام مونده ... فرقی که این سازشناسی با بقیه داره اینه که ایندفعه مامانم و خواهرم هم نظاره گر خواهند بود ،حس عجیبی دارم اما خوشحالم ....به امید اینکه خوب اجرا کنم ....
11 خرداد 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به 🌠سیاره می باشد